ژئوپلیتیک سبز

«زبیگنیو برژینسکی» مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا در مصاحبه‌ای با «مرکز مطالعات راهبردی و بین‌المللی» (CSIS) تصریح کرد: «امروز به اعتقاد من، جهان با یک بحران جهانی روبرو است. به طور همزمان با بحران سیاسی، اقتصادی، سیستماتیک، نژادی و مذهبی روبرو است. ما در طول تاریخ، بحران‌هایی در سطح بین‌المللی داشته‌ایم اما حجم این بحران‌های بین‌المللی به تدریج بیشتر و بیشتر شده است. هم‌اکنون این بحران‌ها گسترش یافته و همه گیر شده است و شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه، مکان‌هایی که درگیر بحران نیستند به زودی با بحران روبرو می‌شوند.»

وی سپس به گسترش سریع و ناگهانی تکفیری‌ها اشاره کرد و گفت: «این بحران‌ها خیلی ناگهانی در حال رخ دادن هستند و بسیار خشن، ناگهانی و کینه‌توزانه است و افرادی که این اقدامات را انجام می‌دهند تمایل دارند برای آنکه تأثیرات حیرت‌آوری برجای بگذارند، دست به اقدامات دراماتیک و غم‌انگیز بزنند به‌عنوان‌مثال افراد بی‌گناه را به شیوه‌هایی بسیار ظالمانه در ملاء عام و به صورت آشکارا اعدام می‌کنند.»

مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا تصریح کرد: «ما در عین حال با آشفتگی که روسیه به وجود آورده روبرو هستیم که این کشور تحت رهبری پوتین منتظر است به یک دلیل احمقانه سلاح‌های اتمی را به سوی ما نشانه رود و این چیزی است که از سال ۱۹۴۵ تاکنون رخ نداده است. ما خاورمیانه‌ای را پیش‌رو داریم که مانند جنگ‌های سی ساله در حال انفجار است؛ جنگ‌هایی که در آن هر طرف، طرف مقابل را گناهکار می‌داند و افراد معتقدند که مدافعان خدا در برابر دیگران هستند و به طرز وحشتناکی با هم مبارزه می‌کنند. گرچه ما بخشی از این درگیری‌ها نیستیم اما در سال‌های اخیر اقداماتی را انجام داده‌ایم و در واقع خود را در مسیر این درگیری‌ها انداخته‌ایم.»

برژینسکی ادامه داد: «از طرف دیگر ما آسیا را داریم که از بسیاری جهات پربارتر از اروپا است و هم از نظر معماری و فلسفی جالب توجه است اما ازآنجایی‌که مورد آزار قرار گرفته است و حماقت دارد نتوانسته به‌عنوان یک بازیگر اصلی در صحنه جهانی ظهور پیدا کند.»

مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا در مقایسه بحران‌ها در زمان گذشته و حال گفت: «اکثر مشکلاتی که ما در دهه‌های ۴۰، ۵۰، ۶۰ و تا همین سال‌های اخیر با آن مواجه بودیم، مشکلاتی بود که طولانی بودند و رخدادها را پیش‌بینی می‌کردند و سپس به مشکل تبدیل می‌شدند اما در حال حاضر همه‌چیز به اندازه‌ای سریع رخ می‌دهد و همه‌چیز به قدری متناقض است که به یک مشکل و مبارزه مداوم تبدیل شده است و یک ایده روشن درباره آن رخدادها وجود ندارد.»

برژینسکی به تلاش برخی گروه‌های تروریستی همچون داعش برای گسترش ایدئولوژی خود در سراسر جهان اشاره کرد و گفت: «ابزارهایی برای کارهای ناخوشایند مورد استفاده قرار می‌گیرد. برخی سازمان‌های غیردولتی از این ابزارها برای تحقق اهداف خود بهره می‌گیرند. مسئله مهم این است که این ابزارها بسیار قابل دسترس هستند. برخی سازمان‌های غیردولتی تلاش می‌کنند که نه تنها بر برخی قلمروها کنترل سیاسی داشته باشند بلکه ایدئولوژی خود را بر برخی افراد خاص تحمیل کنند.»

وی در پایان به برخی سازمان‌ها اشاره کرد و گفت: «برخی سازمان‌ها ظرفیت اعمال رنج‌های هولناک بر افراد را دارند. گرچه این سازمان‌ها دولتی نیستند اما از نظر من اگر آن‌ها بتوانند کارهایی را انجام دهند که صدمات زیادی را به ما وارد آورد، یک دولت به حساب می‌آیند. ما در یک عصر بسیار حساس به سر می‌بریم. ما در عین حال می‌توانیم از وقوع بحران جلوگیری کنیم و درعین‌حال می‌توانیم به فلج کردن اوضاع و تخریب امور منجر شویم.»

وی همچنین در مصاحبه‌های دیگری به طرح مسئله جنگ مذهبی سی ساله و تطبیق آن با شرایط فعلی جهان اسلام پرداخته است.

محمودزاده


یکی از مهمترین مسائل تاریخ اجتماعی، فهم رابطه میان جوامع انسانی و منابع طبیعی آنهاست. پیدایش، تحول و حتی افول تمدن ها، عمیقا متاثر نوع مواجهه آنها با منابع طبیعی‌شان است. مساله وابستگی به منابع طبیعی و آثار آن بر یک جامعه، به اشکال مختلف قابل بررسی است. منابع طبیعی به خودی خود، نمی توانند تمدنی را بسازند و یا نابود کنند. آنچه که اهمیت دارد آنست که یک تمدن به مثابه سازمانی اجتماعی از گروه های انسانی، چگونه نظام جتماعی، نهادها و فرهنگ خودش را بر شیوه هایی از استخراج، تولید و بازتولید منابع مادی دردسترسش بنا میکند. به عبارت دیگر، هر تمدنی بیانگر یک نظام فکری و احساسی در باب منابع (مادی و غیر مادی) پیرامون خودش و مکانیسم ها و تکنولوژی‌هایی برای استخراج  و بهره ور ی آن منابع است. بر این اساس، هر فرهنگی یک فرهنگ منابع است، فرهنگی برای شناخت، بهره وری و استفاده از منابع انسانی و غیر انسانی است. این مساله عموما در حیطه رابطه میان تمدن ها و منابع یا موقعیت طبیعی آنها قابل طرح است. عموما در ایران، مساله تمدن کاریزی به عنوان نوع خاصی از بیان پروبلماتیک رابطه آب و تمدن بیان شده است. این مساله اگر منجر به جبرگرایی جغرافیایی و ماتریالیسم خام تاریخی نشود، می تواند رابطه معنادار مهمی را در تمدن ایرانی و ربطش با منابع طبیعی نشان دهد. اما نکته اصلی آنست که این مساله لزوما در حوزه خاورمیانه و مناطق بیابانی آن نیست. بلکه در سایر نقاط جهان هم مساله رابطه و تاثیر آب و تمدن قابل بررسی است. شاید بسط این ایده که تمدن و جامعه ایرانی ربط معناداری با مساله آب دارد و ارائه مطالعات تطبیقی در این عرصه که نشان بدهند چگونه برهم خوردن این رابطه تعادل میان جامعه و منابع آب، نه تنها بحران ساز که در بسیاری موارد یک تمدن را نابود کرده و از بین برده، بتواند تلنگری به ذهن خمار ایرانی در مواجهه با بحران آب باشد. یکی از منابع قابل توجه در این زمینه که میتواند دانش تطبیقی خوبی در مورد تمدن ها و منابع آب به ما بدهد ، کار لیزا لوسرو با عنوان "آب و مناسک: اوج و فرود  حکام کلاسیک مایا" (2006) است .

لیزا لوسرو دراین کتاب ایده اصلی اش در حیطه تمدن های مایا آنست که میان آنها، میزان اتکا به آب و میزان منابع آب که در اختیار حکام هست، تاثیر مستقیمی بر گستره و نقوذ قدرت سیاسی آنها دارد. در مناطق مختلف مایاها، کاخ ها و بناهای بزرگی که ساخته شده اند، دراصل حوزه های رقابتی ای بوده اند که مردم را در فصول خشک حول یک مرکز قدرت جمع می کردند. مناسبت های جمعی و سیاسی که مایاها داشتند، به تدریج متاثر کمبود فصلی آب در جنگل های پیرامون آن منطقه شد. مساله آب نه تنها اسکان مردم بلکه نحوه وش یوه کشاورزی آنها را نیز تحت تاثیر قرار داد. به تدریج مایاها، از نواحی ساحلی و رودخانه ای به نواحی مرکزی تر رفتند، جایی که زمین های بیشتری برای کشاورزی بود، اما آب های سطحی به اندازه کافی وجود نداشت. به تدریج مراکز قدرتی در این نواحی جدید سکونت و کشاورزی شکل می گیرد و معماری های سیاسی برای صاحبان قدرت برپا شده و آیین های سیاسی و مذهبی در آنها برگزار میشدند. این تحول در حدود هزار سال قبل از میلاد رخ داده بود. اما خشکی های چهار الی پنج ماهه ای که در آن مناطق بود، دشواری هایی را بوجود آورد. به تدریج تکنولوژی آب انبارهایی برای گردآوری و ذخیره سازی آب برای ایام کم آبی ابدع شد و رواج یافت. با افزایش جمعیت تحت سلطه هرحاکم، این تکنولوژی پیچیده تر و وسیع تر می شد تا توان رفع نیازهای جمعیت بیشتری را داشته باشد. صاحبان اب و منابع آن، توانستند قدرت بیشتری را بواسطه مساله توزیع و ذخیره سازی آب بدست آورند.

برای بازتولید قدرت و مشروعیت حاکمان، تنها راهی که حکام می توانستند این جمعیت را گردهم آورند، برگزاری مناسک بزرگ برای بزرگداشت خدایان و نیاکان بود که ازآنها برای منابع آب و سایر حمایت هایشان تشکر می شد. حکام بواسطه مدیریت و برگزاری این آیین های کلیدی، پیوندخودشان با نیروهای قدسی را نشان می دادند. میزان آب، نشانه ای از صحبت این پیوند بود که در صورت فراوانی آن، این حکام نماینده نمادین تامین این آب بودند که مردم از طریق کالاها یا کار در مزارع حکام، آن را جبران می کردند. در نتیجه چرخه کنترل آب و افزایش قدرت و نظامی از مناسک سیاسی همچنان رشد کرد و پیچیده تر شد. این مساله، سبب شد قدرت حکام هرچه بیشتر به منابع آب و زمین های کشاورزی آبی آنها وابسته شود. تحولات دوره های بعد، بیانگر آنست که بحران آب سبب شد حکام قدرتشان را به تدریج از دست داده و کشاورزان به مناطق دیگری مهاجرت کنند. در نتیجه تغییرات منابع آب، باعث تحولات تمدنی بزرگی در این منطقه و جابجایی مناطق مسکونی و مراکز بزرگ تمدنی شد. این جابجایی جمعیت که ناشی از بحران آب بود، در وهله اول زمین های کشاورزی را از منابع آب و منابع کاری تهی کرد و در نهایت موجب فروپاشی تمدن ها و حکومت ها شد.

لیزا لوسرو در این کتاب تلاش می کند سرگذست تمدن های مایایی و وابستگی آنها به منابع آب را نشان دهد که چگونه کنترل این منابع آب و ایجاد تکنولوژی هایی برای حفظ ،ذخیره سازی و مهار آنها، آن را به منبعی برای قدرت تبدیل کرد که با تشکیل مراکز بزرگ و آیین های سیاسی خاص، به تدریج امپراطوری ها شکل گرفتند و متحول شدند. و در نهایت نیز پگونه تحول منابع آب، موجب افول و فروپاشی برخی مراکز تمدنی در حیطه مایاها شد.

Lucero, J. Lisa (2006) Water and Ritual: The Rise and Fall of Classic Maya Rulers; University of Texas Press


محمودزاده

مقدمه

کیسینجر به عنوان بزرگترین وزیر خارجه ایالات متحده، یک دیپلمات متولد آلمان و یهودی است. و به دلیل ممنوعیت نامزدی یک تبعه امریکایی که متولد خارج از خاک امریکاست برای ریاست جمهوری، نتوانست به این سمت دست یابد. با این حال او را بزرگترین دیپلمات امریکایی می­دانند. هنری کیسینجر که در پرونده­ ها و اتفاقات مهمی مانند جنگ ویئتنام، بحران کوبا، وقایع شیلی و دولت پینوشه، جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل، مذاکرات کاهش و کنترل تسلیحات استراتژیک (سالت)، و تنش زدایی با چین نقش اصلی را ایفا می کرد، پس از آن نیز همواره با سخنرانی ها و تالیفات خود به مسیر سیاست خارجی امریکا شکل داده است. به همین دلیل بررسی آثار او از اهمیت بالایی برخوردار است.

کیسینجر در آخرین کتاب خود که در سپتامبر سال 2014 منتشر شد، روی یکی از مهمترین موضوعات روابط بین الملل و سیاست خارجی کشورها دست می گذارد. توجه به موضوع نظم جهانی، آنهم با ارائه یک خوانش بسیار دقیق و تبارشناسانه در مسیر تاریخ در اقصی نقاط جهان، موجب شده تا یکی از جامع ترین چشم اندازها به موضوع نظم جهانی شکل بگیرد. این چشم انداز از آنجا اهمیت بیشتری می یابد که کیسینجر در طول فصول مختلف همواره سوالاتی را درباره آینده نظم جهانی مطرح می کند. تلاش او برای شناسایی مولفه های موثر در شکل گیری و ثبات یک نظم در سطح جهان همواره رو به آینده بوده است. همین نکته که او با محوریت قرار دادن امریکا در فصول متعدد کتاب در پی راهکاری برای عبور این کشور از بحرانهای مختلف است، نشان از این دارد که کیسینجر در این کتاب صرفا یک فرد دانشگاهی نیست، بلکه به نوعی به عنوان یک کنشگر سیاسی در پی ایفای نقش خود برای دستیابی خود یا کشورش به منافع و قدرت بیشتر است. بنابراین این کتاب از ابعاد مختلف ارزش مطالعه و بررسی را دارد.

اما نکته جالب توجه در این میان، فصل چهارم کتاب حاضر است. در این فصل از "نظم جهانی" موضوع روابط جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده مورد بررسی قرار گرفته و رفتار ایران در چارچوب نظمهای جهانی بازخوانی شده است. در طول فصول نه گانه کتاب هیچ فصلی به طور کامل به یک کشور اختصاص ندارد. در نتیجه می­توان به خوبی مشاهده کرد که ایران و نقش او در ایجاد یک نظم جهانی تا چه میزان برجسته است. به همین دلیل مروری بر این فصل داشته و در نهایت سعی می­کنیم تا با گریزی کوتاه بر جمع بندی کتاب، به درکی مناسب از محتوای این فصل برسیم.

 

چکیده فصل چهارم

هنری کیسینجر، وزیر خارجه سالیان دور ایالات متحده در فصل چهارم آخرین کتاب خود به موضوع رابطه ایران و امریکا پرداخته و می کوشد تا نقش این رابطه را در نظم نوین جهانی به تصویر بکشد. او این قسمت را با اشاره به سخنرانی رهبر معظم انقلاب در میان علمای دینی از سراسر جهان اسلام در بهار 2013 آغاز می کند که آیت الله خامنه­ ای در آن سخنرانی از ظهور نظمی جدید بر مبنای خیزش و بیداری اسلامی خبر می­دهد. کیسینجر با عبور از کنار تفاوت تعابیر "بهار عربی" و "بیداری اسلامی" معترف است که در حال اضر هیچ اندیشمندی در این حوزه نمی­تواند این حقیقت را انکار کند که جهان اسلام، امروزه در حال خروج از انزوا و حاشیه­ی موازنه سیاسی و اجتماعی جهان است.

سپس کیسینجر در تشریح نظم مورد نظر رهبر ایران به بخشی از سخنان ایشان اشاره می­کند که در آن آمده است که احیای آگاهی جوامع اسلامی به معنای باز شدن درب انقلاب دینی در جهان بوده و از این طریق ایالات متحده و همپیمانان غربی­اش سلطه خود را از دست داده و سه قرن سلطه غرب بر جهان پایان خواهد یافت. یکی دیگر از مولفه های این نظم نیز "شکست کمونیسم و لیبرالیسم" و تشکیل "امت واحده اسلامی" بیان شده است. البته کیسینجر به سخنان رهبر انقلاب در سال 2011 در زمینه این انقلاب فراگیر دینی نیز اشاره ای کوتاه دارد.

کیسینجر معتقد است که چنین سخنانی در هر منطقه ی دیگری از جهان به مثابه یک رویکرد انقلابی تلقی شده و به این معناست که یک کشور برخوردار از یک شخصیت قوی مبتنی بر منابع دینی در پی ارائه الگویی جدید از نظم است که با نظم اعمال شده از سوی جامعه جهانی در منطقه مذکور تناقض دارد. او می نویسد که طبق نظر رهبر ایران اصول مذهبی جهان فراتر از "منافع ملی" و "رویکرد جهانگرایی لیبرال" نظم جدید جهان را تحت تاثیر قرار خواهد داد.

 

سنت کشورداری در ایران

کیسینجر در ادامه و پس از طرح ایده اولیه در مورد نظم جدید از نگاه ایران، وارد فاز مرور تاریخ سیاسی ایران شده و معتقد است ایران بر خلاف دیگر دولتهای منطقه خاورمیانه، دارای سابقه طولانی بوده و تاریخ سیاسی این کشور به عنوان واحد سیاسی مستقل بسیار غنی است. قوی ترین احساس ملی و کشورداری بر مبنای منافع ملی از ویژگیهای دولتهای امپراطوری ایرانی طی 7 دهه پیش از میلاد تا قرن هفتم پس از آن بوده است. بر همین اساس تشابهاتی نیز میان رویکرد امپراطوری های ایران و چین در گسترش یک نظم جهانی در یک سرزمین با تنوع قومی و زبانی و با توجه به رگه هایی از حکومت الهی ( احتمالا به آموزه های زرتشتی و قداست داریوش و غیره به واسطه رابطه با روحانیون و غیره اشاره دارد) وجود داشته است. حتی سالها بعد در متن پیمان تجاری میان حکومت صفوی و ایالات متحده امریکای شمالی در سال 1850  نیز توصیفاتی مشابه در مورد پادشاه ایران به کار رفته است که اگر چه هنوز پس از از دست دادن آذربایجان، ارمنستان و داغستان، هنوز بخشهایی از ترکیه، تاجیکستان، کویت، عراق، افغانستان و ترکمنستان را در اختیار داشت، اما خود را بزرگترین پادشاه جهان و سرور کائنات و همتای داریوش می خواند.

 

انقلاب سال 1357

کیسینجر در این بخش از فصل با عبور از جزئیات سنت کشورداری ایران به انقلاب اسلامی رسیده و از آن با عنوان "انقلاب خمینی" نام می برد. کیسینجر معتقد است که بنیادگزار انقلاب با ورود به چرخه انقلاب علیه پادشاهی پهلوی، اگرچه در آغاز به نظر رهبر یک جریان مخالف پادشاهی و حامی دموکراسی بود؛ اما در ادامه مشخص شد که این انتقاد از نظام مذکور فراتر از ساختارهای مدرن موجود در جامعه رفته و مشروعیت نظام سیاسی به دوران پیشا وستفالیایی و مسلئه دین ارجاع داده می شود. در نتیجه طبق این ایده، تمامی حکومتهای منطقه چون از قانون اسلام تبعیت نمی کردند، خارج از نظم مورد قبول ایران قرار گرفته و مشروع نبودند.

اما کیسینجر به یک دوگانگی در رفتار ایران می رسد. از یک سو این دولت جدید بر مبنای حضور روحانیت و ارجاع مشروعیت به خداوند نظم وستفالیایی و قوانین نظم جهانی را زیر سوال میبرد. از سوی دیگر همین کشور با ادعای حقوق و اختیارات دولتهای وستافیایی، وارد نظم جهانی می گردد. به بیان دیگر ایجاد روابط دیپلماتیک، عضویت در سازمان ملل و تجارت جهانی و رعایت قوانین جهانی نیز به معنای قبول همان نظمی در جهان است که انقلاب با شعار تغییر آن شکل گرفته است. اما با حمله به سفارت امریکا، ایران برای اولین بار عملا به نظم و اصول جهان وستفالیایی یعنی مصونیت دیپلماتیک یورش می برد. و دومین مورد فتوای امام خمینی در سال 1989 مبنی بر ارتداد سلمان رشدی، یعنی شهروند یک کشور دیگر بر مبنای قواعد خارج از عرف بین المللی موجود بود. حمایت تسلیحاتی ایران از مبارزان سنی حماس، همکاری ایران برای عملیات القاعده از خاک ایران به ادعای کانادا از دیگر تلاشهای ایران برای زیر پا گذاشتن قوانین و اصول نظم جهانی بود.

کیسینجر در نهایت به جمله پایانی نامه احمدی نژاد به جرج بوش اشاره می­کند که در آن بدون ترجمه به انگلیسی آمده است "والسلام علی من التبع الهدی". کیسینجر با اشاره این که این جمله به این معناست که "صلح برای آنهایی باد که به راه راست گرویدند"، به این نشانه تاریخی اشاره   می­ کند که این جمله در پایان نامه پیامبر به سران بیزانس و ایران استفاده شده است که به زودی از سوی اسلام مورد حمله قرار گرفتند. بنابراین این نامه را نوعی اعلام هشدار برای خیزش رهبران و اعضای جوامع اسلامی برای برهم زدن نظم وستفالیایی می­داند. اما کیسینجر معتقد است که امریکا و دولتهای غربی باید آماده گسترش رابطه با ایرن در فضای دیپلماتیک باشند. زیرا ایران یک شخصیت قانونی جهانی دارد. اما نباید انتظار داشته باشند که ساختار داخلی خود را به صورت اجتناب ناپذیر به جوامع دیگر خصوصا ایران منتقل کنند.

 

اشاعه فعالیت­های هسته­ ای و ایران

کیسینجر در ادامه بحث خود به مهمترین موضوع میان رابطه ایران و امریکا اشاره می­کند. او بر این اعتقاد است که در شرایط کنون (زمان نگارش کتاب) از یک سو تغییراتی در مسیر گفتگوهای ایران و 6 قدرت جهانی رخ داده است و از سوی دیگر خاورمیانه درگیر مبادلات و استفاده گسترده از تسلیحات بوده و این دو موضوع در کنار هم بسیار چالش برانگیز است. از سوی دیگر تمامی مدیران سیاسی و امنیتی امریکا از عصر جنگ سرد با استراتژی بازدارندگی مبتنی بر هراس خو گرفته اند. اما در جمله­ی زیبایی نیز نوشته است که در دوران کنونی بسیار سخت است که تعیین کنیم که چه کسی، و بر مبنای چه محاسباتی، دیگری را از اقدامی باز داشته است. در این میان حتی اگر بپذیریم که دولتهای کنونی مسلح به تسلیحات هسته­ای علیرغم تمامی دشمنی­های میان خود، به صورت بازدارنده در مقابل هم عمل کرده­اند، نباید به سادگی از کنار این واقعیت گذشت که ورود یک کشور جدید به این گروه تمام معادلات را بر هم خواهد زد. در ادامه این بخش نیز کیسینجر به مروری بر مذاکرت هسته­ای طی سالهای 2004، 2005، 2009، و 2013 می­پردازد. در این مرور نیز به نکاتی در مورد گزینه ­های روی میز و نقش آنها در حفظ نظم جهانی یا درصد غنی سازی اورانیوم اشاراتی می­ شود.

کیسینجر معتقد است که افزایش احتمال حمله پیش دستانه رژیم صهیونیستی، تلاش رقبای منطقه­ای ایران (شامل مصر، ترکیه و عربستان) برای پیگیری فعالیت هسته­ای و در نتیجه تزلزل نظم حاکم بر منطقه از پیامدهای فعالیت هسته­ای ایران به شمار می­رود. اما مهمترین تغییر حاصله از مذاکرات هسته­ای از دیدگاه کیسینجر، تغییر احتمالی در روابط ایران و امریکاست. او معتقد است که همانگونه که رابطه امریکا و چین از تخاصم به سوی پذیرش همکاری مشترک در دهه 1970 رسید، می­توان انتظار داشت که رابطه ایران و ایالات متحده نیز تحت تاثیر توان بالقوه علمی ایران برای ساخت تسلیحات هسته­ ای (برنامه نظامی بالقوه هسته­ ای) به سمت همگرایی پیش برود.

 

چشم انداز و واقعیت

"چشم انداز و واقعیت" نام آخرین بخش فصل چهارم کتاب کیسینجر است که در آن نگاه به آینده مشهود است. در این بخش کیسینجر تاکید دارد که موضوع صلح خاورمیانه ارتباطی تنگاتنگ با فعالیت هسته ای ایران دارد. از سوی دیگر معتقد است دیگر بحرانهای منطقه نیز نباید نادیده گرفته شوند. برای مثال بحران اعراب و اسرائیل طی سالهای 1967 تا 1973 میلادی که با حمله سوریه به اردن، خطوط وسیع هوایی امریکا به منطقه درگیری، قطع روابط دیپلماتیک میان اعراب و امریکا و در نهایت معاهدات صلح مصر-اسرائیل و پیمان ترک مخاصمه با سوریه همراه بود. اما این وزیر پیشین امریکا این گونه فکر می­کند که توافقات صلح مادرید و اسلو به این دلایل عملی شد: (1) که امریکا دیپلماسی فعالی داشته، (2) نسلی از رهبران با چشم انداز به صلح روی کار آمدند، و (3) طرحهایی که در پی ایجاد یک نظم جدید منطقه ای بر مبنی قاعده خشونت بودند، خنثی شدند. او در ادامه خاطره ای از سادات نقل می­کند تا سخنانش را مستند سازد. سادات در سفرش به واشنگتن در سال 1981 از کیسینجر دعوت می­کند تا برای بزرگداشت زمان تحویل صحرای سینا به مصر توسط اسرائیل، به این کشور سفر کند. اما بالافاصله یا اذعان به این نکته که "این سفر باعث رنجش اسرائیل خواهد شد"، می­خواهد تا این سفر برای 6 ماه به تعویق افتاده و سپس کیسینجر و سادات شخصا به منطقه­ای سفر کنند که سادات می­خواهد یک مسجد، یک کلیسا و یک معبد یهودیان را در آن به نشانه صلح دایر سازد. مثال دوم کیسینجر به سخرانی اسحاق رابین در مورد "رقابت برای صلح" بوده و در نهایت معتقد است که رابین و سادات به خاطر تلاش برای صلح و کنار گذاشتن خشونت، الگوهایی برای ایجاد و حفظ نظم در خاورمیانه هستند.

بنابراین کیسینجر می­کوشد تا در زبان غیرمستقیم، تشکیل نظم پایدار در منطقه خاورمیانه را به دیپلماسی فعال امریکا، و کاهش جریانات خشونت طلبانه مشروط ساخته و از این طریق زمینه تثبیت نظم جهانی در نظم منطقه ­ای را فراهم کند.

 

 

جمع بندی کتاب از زبان کیسینجر

کیسینجر در جمع بنید کتابش روی نقش ایالات متحده در تنظیم و حفظ نظم جهانی تاکید دارد. او معتقد است که شکل گیری شخصیت جدید برای حکومتی به نام امریکا پس از جنگ جهانی دوم که خود را نماینده و حافظ نظم جهانی و ارزشهای جامعی مانند دموکراسی است، نباید به سادگی فراموش شود. او تمدنهای اسلام و چین را دو نیرویی می داند که پیشرفت آنها می­تواند چالش اصلی قدرتهای جهان در حفظ نظم موجود باشد. این موضوع در نقش فزاینده رشد فناوری و تغییر شکل روابط انسانی و روابط دولتها نیز تا حدودی صادق است. و در چشم انداز فراروی خود، معتقد است که ایالات متحده امریکا باید برای ایفای نقشی مسئولانه در تکامل نظم جهانی در قرن بیست و یکم تاچار است به این سوالات پاسخ دهد:

1. ما به دنبال ممانعت از وقوع چه چیزی هستیم به هر شکل و قمیتی؟ پاسخ این سوال، اهداف حداقلی بقای جامعه را مشخص می کند.

2. ما در پی به دست آوردن چه چیزهایی، علیرغم فقدان هرگونه همکاری بین الملل هستیم؟ این خواسته ها، اهداف حداقلی استراتژی ملی را نشان می دهد.

3. ما به دنبال کسب چه چیز یا ممانعت از چه چیزی مشروط به همکاری یکی از متحدانمان هستیم؟ این پاسخ نشان میدهد که مرزهای بیرونی تمایلات استراتژیک امریکا به عنوان بخشی از نظام جهانی چیست.

4. ما علیرغم فشار و اغوای جمعی از کشورها یا متحدان، در کدامین موارد نباید دخالت کنیم؟ این پاسخ نیز محدودیت های مشارکت ایالات متحده در نظم جهانی را به تصویر خواهد کشید.

5. ماهیت آن ارزشی که ما، امریکایی ها در پی گسترش آن هستیم چیست؟

البته کیسینجر معتقد است این سوالات را می توان در جوامع دیگر نیز مطرح نمود.

محمودزاده

سرمقاله توماس فریدمن در نیویورک تایمز، تحولات هولناکی را برای منطقه خاورمیانه پیش بینی می کند که گوشه آن آینده ایران را نیز درگیر می کند. فرید من می نویسد اگر جنگ شیعه سنی و داعش و درگیری اعراب و کردها همچنین بحران با اسراییل، خاورمیانه را نابود نکند خاورمیانه با خشکسالی و بی آبی مفرط بزودی و خود به خود نابود می شود و چیزی از آن باقی نخواهد ماند.

یک استناد فریدمن گرمای ماه پیش بندر ماهشهردر خوزستان است که کسی آن را در ایران جدی نگرفت.شاید هم شهروندان ایران خیلی به حساب نمی آیند تا دولت یا مسئولان رسما اعلام کنند که چه اتفاقی در ماهشهر افتاده و موضوع ماهشهر ایران به چه دلیل با امنیت ملی کشور مرتبط است. روزنامه USA Today اعلام کرد که یک رکورد باورنکردنی در ماهشهر اتفاق افتاده و این بندر ایرانی گرم ترین نقطه کره زمین شده است. درواقع چون ماهشهر با ۴۳ درجه گرما ۳۲ درجه رطوبت داشته، گرمای آن ۶۸ درجه محاسبه می شود. به عبارت دیگر، توضیح کارشناسی و علمی قضیه این است که هرقدر میزان رطوبت بالا می رود چون تعریق بدن انسان هم کاهش می یابد گرما غیر قابل تحمل تر می شود.

کمی آن طرف تر در عراق دمای هوا در بغداد ۵۰ درجه بود اما به دلیل رطویت بسیار پایین از ماهشهر قابل تحمل تر بوده است. برای اولین بار عراق تظاهرات مردمی را تجربه کرد که هیچ حزبی آن را سازماندهی نکرده بود و مردم به فساد دولتی و نفوذ ایران و قطع برق اعتراض کردند. گرمای بی سابقه هوا حتی جنگ با داعش را نیز تحت تاثیر قرار داد و دولت برای مقابله با بحران، چهار روز تعطیلی اعلام کرد. به عبارت دیگر، آثاری از تغییر ماهوی جنس بحران در عراق در حال آشکار شدن است.

موسسه مطالعاتی امنیت و آب و هوا ( Center for Climate) در واشنگتن نیزاخیرا اعلام کرده است که برای اولین بار در پاکستان آمار تلفات مردم از آمار مرگ و میر در اثر تروریسم پیشی گرفته و این حاکی از تغییر جنس بحران در منطقه جنوب آسیاست.

تاثیر خشکسالی سوریه بر جنگ داخلی

بسیاری از مطالعات کارشناسی تاکید دارند که دروازه های جهنم قبل از داعش با خشکسالی در سوریه دهان بازکرده بود. طبق برآورد هولناک موسسات مطالعه امنیت و آب و هوا، سوریه بین سال های ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۱ بزرکترین خشکسالی که تاریخ هزار ساله منطقه به خود دیده تجربه کرده است. در حالی که همه تصور می کنند مشکل مردم در سوریه مشارکت سیاسی یا دیکتاتوری بشار اسد است، طبق گزارش سازمان ملل در اثر خشکسالی تولید محصول کشاورزی در سوریه۷۵ درصد و کل دامداری ۸۵ درصد کاهش داشته است. حدود ۸۰۰۰۰۰ دامدار نیز در سوریه قبل از جنگ همه دام خود را از دست داده بودند. یعنی بحرانی که قبل از جنگ داخلی، سوریه را تکاند و زمینه ساز رشد تروریسم در این منطقه شد در اصل بی آبی بوده است.

آمار هولناک دیگری از ارتباط قیمت مواد غذایی در خاورمیانه و بهار عربی حکایت می کند.در حالی که خاورمیانه از قبل به دلیل خشکسالی با کاهش شدید تولید گندم مواجه بود کاهش برداشت گندم در بسیاری از کشورهای اصلی تولیدکننده گندم مانند کانادا روسیه و حتی اوکراین باعث شد قیمت جهانی گندم از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۱ دو برابر شود و از چهار دلار در سال ۲۰۱۰ به ۹ دلار در سال ۲۰۱۱ که اوج بهار عربی بود برسد. این در حالی است که برداشت گندم در کانادا طی این مدت یک چهارم کاهش یافت.

اما خاورمیانه از یک جهت دیگر در آستانه نابودی قرار گرفته و آن اینکه اگر قرار است با بحران خشکسالی و بی آبی ویرانگر مقابله شود لازم است گرایش های ملی محیط زیستی در روندهای اداری اهمیت یابد و حاکمیت های سیاسی این کشورها با مردم خود آشتی کنند. همه شواهد حاکی از این است که کل خاورمیانه یا در حال جنگ گرم است مانند عراق و سوریه، و یا اینکه مانند ایران در گیر جنگ سردی است بین دولت و ملت. 

 بهاره هدایت عاشق ترین زندانی سیاسی که زندان های ایران به خود تجربه کرده است بعد از پایان دوران یک محکومیت دهساله، ماه گذشته امکان آزاد شدن را داشت. اما دیروز با دریافت دوسال محکومیت اضافه قرار است همچنان در زندان باقی بماند. در یادداشت قبلی با تیتر بهاره هدایت و ابر ها با هم رفتند  به ارتباط خطر خشکسالی و زندانیان سیاسی، به ویژه  بهاره هدایت اشاره کردم. بار دیگر تاکید می کنم مساله خشکسالی در ایران از این نگاه دارد به مرزهای فاجعه نزدیک می شود که برای چاره جویی نیاز به وحدت و وفاق ملی و کمک همه اقشار ایرانیان دارد. بدون باز کردن فضای سیاسی اجتماعی در ایران برای به کنترل درآوردن فساد فراگیر، موضوع خشکسالی سراسری اقلیم ایران بزودی به یک بمب ویرانگر وغیر قابل کنترل تبدیل می شود که باید زنگ های خطر را برایش به صدا درآورد.

 بدترین اتفاق درآینده ایران سرگرفتن شورشی عمومی و کور در تعداد قابل توجهی از شهرهای مرکزی است که نبودن آب شرب و نابودی کشاورزی علت و منشا آن باشد( مانند شورشی که چند ماه پیش در یکی از شهر های اصفهان رخ داد ). هرماه که می گذرد خطر غیر قابل کنترل شده بحران در سال بعد شدت می گیرد.

 باید از تجربه سوریه عبرت گرفت.کارشناسان سازمان ملل معتقدند که این فقط داعش یا سرکوب های بشار اسد نبود که سوریه را ویران کرد. سوری ها خشکسالی و نابودی کشاورزی و دامداری را جدی نگرفتند. به همین دلیل، داعش و اسلام گرایی خشن مانند ویروسی خطرناک در بدن ضعیف مردم فقیر و مستاصل این کشور نفوذ کرد.

 

محمودزاده

جنگهای نیابتی منطقه و طرح خاورمیانه بزرگ

 مقدمه

ایران یکی از مهمترین کشورهای جهان به لحاظ استراتژیکی و ژئوپلیتیکی است. (فولر، 1373، 50). این کشور به لحاظ وسعت، شکل، مرزها، و وضعیت اقلیمی و بافت اعتقادی میتوان به جرات گفت که کشوری منحصر بفرد محسوب می شود. ایران با 15 همسایه مرز آبی و خاکی داشته و پل ارتباطی بین چهار منطقه شرق مدیترانه، خلیج فارس، آسیای مرکزی و قفقاز، و شبه قاره هند میباشد که با همجواری با سه دریا (کاسپین، خلیج فارس و مکران) پتانسیل بالقوه ای جهت نقش آفرینی در عرصه جهانی دارد. ایران در ذخائر نفت خام جهان پس از عربستان سعودی و عراق قرار دارد و دومین دارنده ذخائر گاز جهان پس از فدراسیون روسیه بشمار میرود که میتواند با اتکا به جمعیت 80 میلیون نفری خود و اتخاذ سیاست تولید ملی و خودکفایی داخلی و بهرمندی از قدرت نظامی کافی به یک قدرت بزرگ نقش آفرین بین المللی تبدیل شود. لکن بافت اعتقادی جمهوری اسلامی ایران در تضاد با قدرتهای سلطه گر جهانی است و همین امر موجب شده است که طی سالهای اخیر غرب با روشهای گوناگونی منجمله تحریم و استفاده ابزاری از رژیم های مرتجع عربی و آغاز جنگهای نیابتی فشارهای مختلفی را برای کاهش قدرت ایران اعمال کنند. جنگ اقتصادی، جنگ رسانه ای و جنگ نیابتی مهم ترین صحنه های از ایجاد تقابل غرب با جمهوری اسلامی ایران بشمار میرود که در این مقاله تلاش میشود به مسئله جنگ نیاتبی در خاورمیانه که یکی از ابزارهای آن جنگ تبلیغاتی است پرداخته شود. جنگ تبلیغاتی یکی از ابزارهای نرمِ قدرت سیاسی است که در سیاست کلان هر دولت درکنار سایر ابزارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی به‌منظور تحقق اهداف سیاست‌خارجی عمل می‌کند. جنگ تبلیغاتی نوعی جنگ روانی است که می‌توان اینگونه تعریفش کرد: استفادة برنامه‌ریزی شدة دولت از اقدامات تبلیغاتی در زمان جنگ یا حالات فوق‌العاده به‌منظور تأثیرگذاری بر دیدگاه‌ها، احساسات، موضع‌گیری‌ها و رفتار گروه‌های دشمن، دوست و بی‌طرف به منظور کمک به تحقق سیاست‌های دولت. جنگ تبلیغاتی را جنگ روانی، جنگ نرم، جنگ بدون خونریزی و جنگ سردِ اعصاب برای کنترل ذهن و اراده مردم و شکستن اراده دشمن نیز تعریف کرده‌اند. )عملیات روانی، 1382(

رسانه های همسو غربی و عربی همچون بی بی سی، فاکس نیوز، صدای آمریکا، رادیو فردا، العربیه، الجزیره و...  جنگ بین المللی در سوریه را با ابزار تبلیغاتی حقوق بشری در ابعاد بسیار وسیع در سطح جهان پوشش میدهند تا بر افکار عمومی جهان مسلط شوند. هدف نشان دادن این سناریو چنین است که دولت سوریه مشغول نسل کشی مردم خود می باشد و جمهوری اسلامی ایران و روسیه نیز حامی این تراژی انسانی می باشد!! ولی در پشت این شعارهای فریبنده سیاسی، بازی شیطانی خونینی توسط آمریکا، عربستان، قطر و ترکیه جریان دارد که انسانهای آزاده و تحلیلگران مسائل استراتژیک و ژئوپولیتیکی به خوبی نسبت به آن اشراف دارند. همچنین هژمونی گرایی سیاسی غرب مهمترین عامل واکنش از سوی کشورهای شرق به ویژه جهان اسلام است که به وضوح از دوران باستان تاکنون شاهد آن هستیم. به نحوی که می توان جنگ های صلیبی را به مهم ترین منازعات بین غرب وشرق نام برد .آنچه در دوره معاصر این تضادها و منازعات را شدت می بخشد نظام سرمایه داری است .نظام سرمایه داری الگوها، نظام ها و ارزش هایی که در پیوند با سرمایه داران و صاحبان زر و زور باشد را در سطح جهان اشاعه می دهد، امانوئل والرشتاین علت اصلی منازعات در سطح جهانی را ماهیت نظام سرمایه داری می داند. در این روند، نظام سرمایه داری در مرکز کشورهای غربی ایجاد شد و به گونه ای تدریجی از تکامل ابزاری و عقلانی برخوردار گردید. به هر میزان که چنین تکاملی ایجاد گردد، امکان جدال و رویارویی جهان غرب با سایر حوزه های اقتصادی، استراتژیک و تمدنی افزایش بیش تری پیدا میکند (متقی،1387 ، 22)

تعریف جنگهای واسطه ای یا نیابتی ؛

جنگ نیابتی، جنگ واسطه‌ای یا جنگ وکالتی؛ وضعیتی است که در آن قدرت‌های درگیر به جای اینکه مستقیماً وارد جنگ با یکدیگر شوند با حمایت‌های مالی، تسلیحاتی و تبلیغاتی از کشورها یا گروه‌های مسلح دیگری که با قدرت مقابل یا متحدین آن در جنگند، سعی در تضعیف آن قدرت یا فشار بر آن می‌نمایند. در بسیاری از موارد به علت توان بالای نظامی قدرت‌های اصلی، درگیری نظامی مستقیم آن‌ها با یکدیگر می‌تواند هزینه‌های سیاسی، اقتصادی و انسانی بالایی را برای هر دو طرف در پی داشته باشد و از این رو طرفین تلاش می‌کنند که بدون وارد شدن به جنگ تمام عیار از طریق حمایت از گروه‌ها و دولت‌های ثالث به طرف مقابل ضربه بزنند و یکدیگر را تضعیف نمایند. جنگ نیابتی خالص تقریباً وجود ندارد، زیرا گروه‌هایی که با یک کشور خاص در جنگ هستند معمولاً به دنبال منافع و هدفهای شخصی خود نیز هستند که ممکن است با منافع و هدف‌های کشور حامی آن‌ها در برخی موارد یکی نباشد و از کنترل نیز خارج شود. معمولاً بیشترین کاربرد جنگ‌های واسطه‌ای در دوران‌های جنگ سرد است، زیرا به این وسیله می‌توان بدون درگیری مستقیم با قدرت مقابل و ورود در یک جنگ بزرگ و بسیار پرهزینه، به فشار بر قدرت مقابل ادامه داد.

جنگ سوریه را می‌توان یک نمونه جنگ نیابتی است که در آن قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای نظیر روسیه و ایران با حمایت از دولت قانونی سوریه و عربستان، قطر، ترکیه، آمریکا،‌ انگلستان و فرانسه با حمایت از گروه‌های مختلف تروریستی سعی در تضعیف غیر مستقیم دولت‌های رقیب یا حفظ و افزایش دامنه نفوذ خود در این کشور دارند. (گلوبال ریسرچ  June 29, 2014)

نکته مهمی که باید اشاره کرد این است که، تحولات خونین خاورمیانه، تنها نتیجه جنگ نیابتی مستقیم میان ایران و عربستان هم نیست، بلکه در سطحی بالا‌تر، آمریکا عربستان را به عنوان نایب خود در منطقه مورد استفاده قرار داده و سعی دارد از این طریق، جمهوری اسلامی ایران را در تحت فشار قرار دهد. به عبارت دیگر آمریکایی‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که روش دکترین بوش ‌که ۱۵۰ هزار نیرو به عراق گسیل کرد و میلیارد‌ها دلار خسارت و ۱۰ هزار کشته به بار آورد، شکست خورده است و با استفاده از ابزار برخی کشور‌های مرتجع سرمایه دار و وابسته همچون عربستان و قطر بعنوان نیروی نیابتی خود استفاده کنند تا با کمترین خسارت بتوانند به اهداف نامشروعشان دست یابند. در تعریف مفهوم جنگ نیابتی (Proxy War) گفته می‌شود که منظور از آن، جنگی میان دو طرف یا بیشتر است که در آن، دست‌کم یکی از طرف‌ها از سوی یک کشور خارجی ‌حمایت می‌شود ‌و هدف از آن نیز دستیابی به اهداف و منافع کشور یا کشورهای حامی است.  البته در یک جنگ نیابتی، طرفین جنگ به دلایل مشخص مخصوص به خود وارد منازعه با یکدیگر می‌شوند؛ اما دلیل اینکه آن‌ها به عنوان «نایب» در نظر گرفته شده و آن منازعه حالت جنگ نیابتی پیدا می‌کند،‌‌ همان عامل پیش گفته، یعنی حمایت یک کشور خارجی است. دلیل این حمایت نیز آن است که «نایب» هدفی را دنبال می‌کند که برای حامی مطلوب به نظر می‌رسد. از زمان پایان جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد میان دو قدرت آمریکا و شوروی، جنگ‌های نیابتی به پدیده‌ای مرسوم در روابط بین الملل تبدیل شدند که این امر به چند دلیل اتفاق افتاد. یکی از مهم‌ترین دلایل، هراس از این ‌بود که درگیری مستقیم دو قدرت، می‌توانست به وقوع ‌جنگ هسته‌ای و نابودی کامل هر دوی آن‌ها منجر شود. افزون بر این، اتحاد شوروی، به ویژه در سال‌های آخر حیات خود، فاقد منابع لازم برای تقابل مستقیم با ایالات متحده بود. نقش مهم رسانه‌ها در سیاست آمریکا، از دیگر دلایل مرسوم شدن جنگ‌های نیابتی بود. در اغلب اوقات پس از وقوع جنگ‌های مهم، رسانه‌های آمریکایی اقدام به انتشار دیدگاه‌های ضد جنگ کرده و می‌کنند که این امر سبب اعمال فشار بر دولت می‌شود؛ بنابراین، آمریکا که نمی‌توانست توجیهات لازم ‌برای افکار عمومی جهت ورود مستقیم به جنگ فراهم کند، ترجیح می‌داد به جنگ‌های نیابتی متوسل شود. یکی از مهم‌ترین نمونه‌های این مورد اخیر، وضعیتی بود که پس از حمله اتحاد شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹، آمریکا از مداخله مستقیم در این ماجرا خودداری کرد و در عوض، ترجیح داد به حمایت مالی و تسلیحاتی از مجاهدین افغان در مقابل روس‌ها بپردازد. نکته مهم این بود که جنگ افغانستان، تنها چهار سال پس از پایان جنگ ویتنام رخ داد و آمریکا به دلیل فشار افکار عمومی نمی‌توانست وارد جنگی جدید شود. این احتمال وجود دارد که جنگ‌های نیابتی ابتدا به شکل جنگ‌هایی مستقل بروز کرده و سپس در پی تلاش قدرت‌های بزرگ برای حفاظت و یا تأمین منافع خویش، حالت نیابتی به خود بگیرند. به عنوان مثال، جنگ داخلی اسپانیا در ابتدا به عنوان جنگی میان ناسیونایست‌های افراطی تحت امر ژنرال فرانکو و طرفداران جمهوری اسپانیا آغاز شد، اما به دنبال حمایت آلمان نازی از ناسیونالیست‌ها و حمایت شوروی، مکزیک و دیگران از جمهوری خواهان، به یک جنگ نیابتی تبدیل شد.  همچنین جنگ داخلی اسپانیا که به آن اشاره شد، نمونه‌ای از جنگ‌های نیابتی پیش از آغاز جنگ سرد بود. در دوره جنگ سرد، دو جنگ کره و ویتنام از مهم‌ترین نمونه‌های جنگ نیابتی به شمار می‌رفتند. در جنگ کره که از ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳ طول کشید، جمهوری خلق چین و اتحاد جماهیر شوروی از کمونیست‌ها در شمال در مقابل نیروهای سازمان ملل به رهبری آمریکا حمایت می‌کردند. شوروی‌ مستقیم وارد این درگیری نشد، ولی چین هزاران سرباز را در حمایت از کره شمالی به جبهه‌های جنگ فرستاد. در جنگ ویتنام نیز شوروی و کشورهای کمونیستی از چریک‌های «ویت کنگ» و دولت ویتنام شمالی در مقابل ویتنام جنوبی و متحدان آن از جمله آمریکا حمایت می‌کردند. البته آمریکا با اعزام صد‌ها هزار سرباز خود‌ مستقیم وارد این منازعه شد. (تابناک، 1394)

اهداف جنگ نیابتی و ارتباط آن با طرح خاورمیانه بزرگ؛

در تجزیه و تحلیل علت توسل برخی کشورها به جنگ‌ نیابتی، به دو دلیل عمده میتوان اشاره کرد؛ دلیل نخست تفاوت قدرت نرم و سخت دو کشور است. اگر به فرض کشور «الف» به طور قابل توجهی قدرتمندتر از کشور «ب» باشد، کشور «ب» بهترین گزینه را برای مقابله با «الف» در توسل به جنگ نیابتی می‌بیند. دلیل دوم، ضرورت حمایت افکار عمومی از جنگ‌ها در سطح بین المللی و نگرانی از واکنش‌های جهانی در صورت ورود مستقیم یک کشور به جنگ با کشور دیگر استلذا میتوان نتیجه گرفت که درگیری نظامی مستقیم آمریکا و متحدین وهابیش با جمهوری اسلامی ایران به دلایلی همچون: همگرایی مردم داخل ایران با حاکمیت، تعلق خاطر درصد قابل توجهی از مردم افغانستان، عراق، لبنان، یمن، بحرین و... با جمهوری اسلامی ایران، داشتن روحیه دفاع ملی از سرزمین نزد ایرانیان، خودکفایی های دفاعی جمهوری اسلامی ایران و مخالفت افکار عمومی جهان با حمله مستقیم غرب به ایران، رویای باطل تجاوز مستقیم به ایران را به امری ناممکن برای آمریکا تبدیل کرده است و از همین رو است که دست به مدیریت جنگهای نیابتی با رویکرد فرسایشی و بلندمدت زده اند. کشورهایی که جنگ نیابتی را علیه جمهوری اسلامی ایران رهبری میکنند در واقع اهداف متعددی را دنبال میکنند که در زیر میتوان به مهم ترین آن اشاره نمود :

 - توازن قوا و برتری ژئوپولیتیکی به نفع آمریکا در منطقه
 -
فروش میلیاردها دلار تسلیحات نظامی به منطقه
 -
ضربه شدید به اقتصاد روسیه و ایران و نا امن کردن مسیر صادرات گاز
 -
تضعیف محور مقاومت با فرسایشی شدن جنگهای نیابتی
 
فراهم کردن صادرات گاز اسرائیل به اروپا
-
 متلاشی کردن مرزهای جغرافیایی منطقه جهت دست یابی به طرح خاورمیانه بزرگ

لذا میتوان نتیجه گرفت که جنگهای نیابتی غرب و متحدینش علیه ایران، هدف کوتاه مدت تضعیف ژئوپولیتیک ایران را دنبال میکند و در اهداف بلندمدت خود اجرای طرح خاورمیانه بزرگ و تغییر مرزهای بجا مانده از موافقت نامه سایکس پیکو را در ذهن میپروراند. موافقت‌نامه سایکس پیکو توافقی سری میان استعمار بریتانیا و فرانسه بود که در ماه مه ۱۹۱۶ در خلال جنگ جهانی اول و با رضایت روسیه برای تقسیم امپراتوری عثمانی منعقد شد. این توافق‌نامه به تقسیم سوریه، عراق، لبنان و فلسطین میان فرانسه و بریتانیا منجر شد. این توافق‌نامه نامش را از سر مارک سایکس بریتانیایی و فرانسوا ژرژ پیکوی فرانسوی گرفته است و به تشکیل کشورهای مذکور ختم شده است. نخستین نشانه های تلاش برای اجرایی شدن این طرح را میتوان در اعلام حمایت قاطع رژیم صهیونیستی از تشکیل کشوری جعلی به نام کردستان پس از تجزیه احتمالی عراق مشاهده کرد و بعد از آن نیز حمایت مقامات سعودی از تجزیه عراق. عربستان سعودی که در تقابل جدی با ایران قرار گرفته است تلاش دارد از همه اهرم های جغرافیایی و نظامی علیه ایران استفاده کند. بی دلیل نیست که ژنرال سعودی انور ماجد عشقی در نشست مشترک با یک مقام اسرائیلی عنوان کرد: ما طرح هفت ماده ای برای خاورمیانه داریم که شامل تغییر رژیم ایران و تاسیس کشوری به نام کردستان مستقل از قلمرو عراق، سوریه، ترکیه و ایران می شود. آمریکن اینترست( Jun 09, 2015 )

طرح تجزیه خاورمیانه اولین بار درست بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۳۵۷ توسط برنارد لویس یهودی در نشست سال ۱۹۷۹ اعضای بیلدربرگ در اتریش مطرح شد. او طرح خود را که شامل تجزیه کشورهای خاورمیانه به کشورهای کوچک که قابل مدیریت است، برای سران اقتصادی و سیاسی شرکت کننده در بیلدربرگ ارائه داد. در این طرح عنوان شد که کشورهای خاورمیانه بر اساس بنیان های زبانی، نژادی و منطقه ای به واحدهای کوچک باید تجزیه شوند و ضروری است انگلیس از تحرکات قومی قبیله ای و فرقه ای حمایت کند. اما طرح خاورمیانه بزرگ به صورت علنی تر در در 12 سپتامبر 2002 توسط کولین پاول مطرح گردید و بنابرین طرح، آمریکا خود را مصمم معرفی کرد تا جوامع منطقه خاورمیانه را دموکراتیزه کند! طرح خاورمیانه بزرگ مدعی است که هدف آن از بین بردن مشکلات اقتصادی و دستیابی به دموکراسی در منطقه خاورمیانه است تا به این ترتیب ثبات و امنیت جامعه جهانی به ویژه آمریکا را تامین و حفظ نماید اما آمریکا در حقیقت به دنبال تشکیل کشورهای قومی قبیله ای کوچک تر جهت هژمونی منطقه و سلطه بر آنان است. بودجه اولیه طرح خاورمیانه بزرگ برای سال مالی 2002 برابر29 میلیون دلار بود. اما با وقوع جنگ عراق در مارس 2003 بودجه مالی این طرح به مقدار 100 میلیون دلار افزایش یافت. اجرای طرح آمریکایی خاورمیانه بزرگ همواره توسط کشورهای اروپایی به دیده شک و نگرانی مورد تحلیل قرار گرفته است و کشورهای منطقه نیز به شدت نسبت به آن واکنش نشان داده اند و این طرح را موجب تشدید بی ثباتی، فروپاشی دولت های منطقه، ظهور فرقه های متعدد تروریستی و ویرانی گسترده در خاورمیانه میدانند.

وضعیت بحرانی امروز خاورمیانه بنظر میرسد گامی در راستای طرح خاورمیانه بزرگ و نظریه "هرج و مرج سازنده" کاندولیزا رایس باشد. تئوری خانم رایس تأییدی بود بر وجود یک "نقشه راه نظامی" برای خاورمیانه که انگلیس، امریکا و اسرائیل ابتکار آنرا بر عهده بگیرند. این پروژه، که سال‌ها بود در مرحله طراحی و برنامه‌ریزی قرار داشت، عبارتست از ایجاد هلالی از بی‌ثباتی، هرج و مرج و خشونت که از لبنان، فلسطین و سوریه آغاز شده و تا عراق، ایران و مرزهای افغانستان یا ساخلو نظامی ناتو ادامه خواهد داشت. منطقه ای که "جغرافیای امنیتی ایران" یا محور مقاومت نام دارد. نطق سالها پیش خانم رایس (وزیر خارجه پیشین امریکا) در موضوع "خاورمیانه جدید" که در اسراییل ایفاد شد، حکایت از اهداف آمریکا برای ایجاد نا امنی در خاورمیانه و در نهایت ایجاد یک به اصطلاح تغییرات نوین جهانی بر اساس منافع خود دارد. به نظر پرفسور مارک لواین (Mark Levine) نومحافظه‌کاران و نولیبرال‌های طرفدار جهانی‌سازی و بسیاری از جمهوری خواهان به برنامه هرج و مرج سازنده برای خاورمیانه به شدت علاقمند هستند و آنرا هم راستا با طرح خاورمیانه جدید آمریکا میدانند. به همین دلیل نقشه ای نسبتاً معروف از خاورمیانه جدید، افغانستان یا ساخلو نظامی ناتو و پاکستان از سال ۲۰۰۶ به این طرف در محافل استراتژیک، دولتی، ناتو و نظامی دست به دست می‌چرخد و آمریکا آنرا به صورت غیررسمی در معرض دید عموم قرارداده، بدین منظور که پس از گسترش ناامنی و رواج تروریسم در خاورمیانه بتواند اجماعی بین المللی در مورد آن برپا کرده و جامعه جهانی را برای تغییرات احتمالی و حتی ناگهانی و فاجعه‌بار آینده خاورمیانه آماده نماید. نقشه خاورمیانه بزرگ توسط سرهنگ یکم رالف پیترز (Ralph Peters) تهیه شده است. این نقشه در جورنال نیروهای مسلح (Armed Forces Journal) مورخ ماه جون ۲۰۰۶ چاپ شد. رادلف پیترز سرهنگ بازنشسته آکادمی ملی جنگ امریکاست. او به ‌عنوان آخرین سمت، عهده‌دارمعاون رئیس ستاد اداره اطلاعات در وزارت دفاع امریکا بوده و یکی از بهترین مؤلفان پنتاگون است که مقالات متعددی در موضوع استراتژی برای جورنال ارتش و سیاست خارجی امریکا نگاشته است. نظر رالف پیترز درباره مرزهای جغرافیایی خاورمیانه بدین شرح است: "خودسرانه‌ترین و تحریف‌شده‌ترین مرزها در جهان مرزهای آفریقا و خاورمیانه می‌باشند. مرزهای آفریقا، که توسط اروپائیان مغرض و خودپرست ترسیم شده، هنوز باعث درگیری و مرگ و میر میلیون‌ها مردم بومی این قارّه می‌شود. ولی مرزهای ناعادلانه در خاورمیانه، به قول چرچیل بسیار بیش‌تر از آنچه که کشورها و مردم بومی بتوانند تحمل کنند باعث زحمت می‌باشد."

هشدار رهبری در خصوص کشاندن جنگهای نیابتی به مرزها؛

با توسعه جنگهای نیابتی از سوریه به عراق و یمن و احتمالا طی روزهای آینده به افغانستان؛ مقام معظم رهبری با حضور در دانشگاه افسری امام حسین(ع) مباحثی بسیار مهم در رابطه با تحولات منطقه و امنیت ایران را تشریح و نسبت به اهداف برخی کشورهای مرتجع هشدار دادند. حضرت آیت الله خامنه‌ ای با اشاره به برخی خبر‌ها مبنی بر تلاش مشترک دشمنان و برخی مسئولان سفیه منطقه خلیج فارس برای کشاندن جنگ های نیابتی به نزدیکی مرزهای ایران پرداختند و تأکید کردند: «پاسداران انقلاب اسلامی و همه پاسداران حریم امنیت ملی در نیروهای مسلح هوشیار و بیدارند و اگر شیطنتی صورت بگیرد، واکنش جمهوری اسلامی ایران بسیار سخت خواهد بود.» (بیانات در دانشگاه افسری، 1394)

اشاره امام خامنه ای به جنگ های نیابتی در ادامه فرمایشات ایشان در ماه های اخیر و تداوم ناامنی های گسترده در خاورمیانه قابل ارزیابی است. با آغاز تجاوز نظامی عربستان سعودی به یمن و گسترش دامنه فعالیت های داعش در سوریه و عراق، بیم آن می رود که ناامنی به سایر مناطق سرایت کرده و حتی کنترل آن از دست بانیان تروریسم نیز خارج گردد. هم اکنون منطقه ای به وسعت اتحادیه اروپا در خاورمیانه و شمال آفریقا (شامل عراق، سوریه، لبنان، یمن، لیبی، افغانستان) درگیر تررویسم شده است و احتمال بروز و سرایت آن به دیگر دول منطقه قابل پیش بینی است. تعدد گروه های مختلف مسلح در سطح منطقه هم چون داعش، شعب وابسته به القاعده نظیر جبهه النصره در سوریه، گروه های مسلح سکولار موجود در سوریه، عشایر سنی عراق، پ.ک.ک، بوکوحرام، تمایل برخی اخوانی ها به اقدامات مسلحانه، گروه ها و قبائل مسلح در لیبی و... بر تشدید بی ثباتی موجود در خاورمیانه و شمال آفریقا افزوده است و زمینه را برای بهره گیری بیگانگان فراهم نموده است. حضور و فعالیت نصفه و نیمه شماری از گروه های تروریستی در مناطق مرزی ایران در مقطع کنونی می تواند آبستن ایجاد چنین نابسامانی را فراهم نماید. گروه های تروریستی هم چون جیش العدل، کومله، خلق عرب، حزب دموکرات و.. هر یک زمینه ایجاد چنین بی ثباتی را دارند، به ویژه که با چنین اقداماتی در مقطع کنونی می توانند حمایت های دوچندان دشمنان جمهوری اسلامی ایران و به ویزه رژیم های مرتجع عربی را جلب نمایند. جمهوری اسلامی به دلیل ثبات پایدار، امنیت ملی قوی، وحدت ملی مردم و باورهای اعتقادی، به جزیره ثبات در منطقه بحران خیز خاورمیانه تبدیل شده است، امری که با ناخرسندی دشمنان تهران و به ویژه سعودی ها همراه بوده است. برآورد اخبار کشورهای مرتجع عرب منطقه پس از حوادث مهاباد به وضوح نشان داد که شیوخ خلیج فارس به چه حد متمایل به ایجاد نابسامانی در سطح کشورمان هستند، از همین روست که امام خامنه ای نسبت به ایجاد خشونت ها به مراتب بزرگ تر و تا حد جنگ های نیابتی در آینده هشدار داده اند. جنگ های نیابتی که می تواند از سوی خارج به کشور تحمیل شده و یا حاصل برخی اشتباهات و نواقص داخلی نظیر بهره مندی و پررنگ نمودن تنش های قومی و مذهبی داخلی و کم توجهی به مناطق محروم باشد.

نتیجه گیری

به دنبال افزایش دامنه جنگهای نیابتی، آمریکا و متحدینش تمایل دارند شرایط خاورمیانه را به سمت و سوی سال‌هایی که در منطقه اروپای شرقی و مرکزی منجر به جنگ جهانی اول شد هدایت کنند. آن زمان که با پایان یافتن جنگ جهانی اول مرزهای کشورها در شبه جزیره بالکان و اروپای شرقی و مرکزی از نو ترسیم و پیاده شدند. این منطقه دورانی از طغیان، خشونت و مناقشه را قبل و بعد از جنگ جهانی تجربه کرده، این اتفاقات حاصل مستقیم سرمایه‌ها و منافع خارجی و دخالت آن‌ها در این مناطق بود، دقیقا مشابه وضعیتی که امروز در خاورمیانه با آن مواجه هستیم و منطقه توسط قدرت‌های خارجی و دولتهای عرب مرتجع به بهشت تروریسم و نا امنی تبدیل شده است. پیشروی های میدانی چند هفته اخیر داعش در سوریه و سقوط رمادی و انبار در عراق وضعیت منطقه را با تحولات خطرناکی روبرو کرده است. سقوط شهر تدمر در استان حمص سوریه و سقوط شهر باستانی پالمیرا، تروریست های داعش را در موقعیت بالاتری نسبت به گذشته قرار داده است. این پیشروی ها پس از امضای توافق جدیدی روی داد که ترکیه و قطر در حمایت از تروریست های جیش الفتح خود را متعهد کردند تا پایان سال 2015 موجبات سرنگونی بشار اسد را فراهم سازند. در شرایط فعلی تقریبا 50% سوریه و 35% خاک عراق به اشغال تروریست های داعش در آمده و هم پیمانان پشت صحنه داعش، سیاست گسترش تروریسم را در منطقه پیرامونی ایران به شدت دنبال میکنند تا به اصطلاح خودشان با قدرت ایران در مدیترانه و غرب آسیا مقابله نمایند. حضور القاعده و داعش در کنار مرزهای ایران بعنوان یک کشور قدرتمند تاریخی و برتر منطقه ای به هیچ وجه برای جمهوری اسلامی ایران قابل تحمل نیست. لذا با توجه به اهداف کوتاه مدت و بلندمدت جنگهای نیابتی و احتمال کشاندن آن به مرزهای ایران، ضروری است ایران هم به عنوان قدرت برتر غرب آسیا با کمک متحدین بین المللی خود همچون چین، روسیه و با بهره مندی از تئورسین ها، نخبگان و مراکز مطالعاتی داخل کشور و همگرایی با نیروهای میلیونی همگرا و همسو در عراق، یمن، لبنان، بحرین، افغانستان و... طرح های مختلفی را جهت مواجهه با هرگونه سناریویی احتمالی تهیه، تدوین و اجرایی نمایند.

منابع:

- نویسنده: روزبه پارساپور، مرکز مطالعات خلیج فارس

 فولر، گراهام، ایران: قبله عالم، ترجمه عباس مخبر، تهران: نشر مرکز، 1373.
-
معاونت فرهنگی سپاه، 1382، عملیات روانی، تهران: نصایح
-
متقی، ابراهیم، 1387، رویارویی غرب معاصر با جهان اسلام ،تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
-
مقاله گلوبال ریسرچ:
http://www.globalresearch.ca/us-nato-proxy-war-in-iraq-and-syria-us-financing-and-training-of-moderate-isis-rebels-in-syria/5389053
-
تابناک، خرداد 1394، مقاله دلیل توسل به «جنگ نیابتی» علیه ایران در منطقه چیست؟
-
مقاله آمریکن اینتریست:
- http://www.the-american-interest.com/2015/06/09/kurds-gain-new-power-even-as-isis-threatens/
-
بیانات رهبر معظم انقلاب در دانشگاه افسرى و تربیت پاسداری امام حسین  ۱۳۹۴/۰۲/۳۰
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=29792

محمودزاده